یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.

یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبه‌ای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.

بادبادک خیلی خوش‏حال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان کرد. دستی به گوشواره‌ها و دنباله‌هایش کشید و رفت آسمان. کنار بره ابر سفید. بره ابر گوشه‌ی آسمان واسه خودش می‌چرید. بادبادک منتظر بود و هی این ‏ور و آن‏ ور را نگاه می‌کرد. قلبش چنان گرومپ گرومپ می‌کرد که چند بار بره ابر سفید چپ چپ نگاهش کرد.

یک‌هو صدای هوهوی خیلی بلندی به گوش رسید. بادبادک نگاه کرد. باد سیاه و تندی به آن طرف می‌آمد. باد مثل یک دیو سیاه تنوره می‌کشید و می‌چرخید و جلو می‌آمد. بادبادک ترسید و گفت: «وای چه بادی! حالا چی کار کنم؟»

بره گفت: «برو پشت من قایم شو.» بادبادک تندی پشت ابر قایم شد. باد سیاه از راه رسید. این طرف و آن طرف را نگاه کرد و از بره ابر پرسید: «ببینم. نم. نم. تو یه بادبادک ندیدی. دی. دی.»

بره ابر گفت: «چرا، چرا دیدم. از اون طرف رفت.»

باد به طرفی که بره ابر نشان داده بود، رفت و کم‌کم از آن جا دور شد. بادبادک نفس راحتی کشید. خواست برگردد خانه که بره ابر گفت: «میای با هم بازی کنیم؟»

بادبادک گفت: «آره که میام. از خدامه.»

آن وقت دوتایی باهم بازی کردند.

نویسنده محمدرضا شمس

داستان کوتاه کودکانه

خلاصه داستان کوتاه کودکانه

خلاصه داستان کودکانه

داستان های کودکانه


رادیو کودکانه ابر ,بره ,بادبادک ,یک ,باد ,داستان ,بره ابر ,کوتاه کودکانه ,داستان کوتاه ,ابر سفید ,آن طرف ,داستان کوتاه کودکانه ,کودکانه خلاصه داستان ,کوتاه کودکانه خلاصهمنبع

قصه کوتاه شاهین

کاردستی ساخت کفش دوز با کاغذهای رنگی

کاردستی ساده قلب با کاغذ رنگی

کاردستی ساخت گل با کف دست کودکان

کاردستی ساخت گل با دستمال کاغذی

کاردستی ساخت مراحل زندگی یک پروانه

کاردستی ساخت اردک با کاغذ رنگی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها

بــروز موبایل سرای رویش کهربا رنگ davidq8 local فارسی دوستی فان |دوستی ها | دوستیها | دانلود فیلم و اهنگ جدید مشاوره کنکور ریاضی رز مووی | دانلود رایگان فیلم و سریال ارز رمز اینجا همه چی هست